زینب جونزینب جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
هم نفس شدنمونهم نفس شدنمون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 7 سال و 28 روز سن داره

مادرانه های من برای فرزندانم ...

20-عشقمون ۱ساله شد

سلام خاله ها خوبید؟  ممنون که به ما سر زدید ما حالمون خوبه و در هفته ۳۴به سر میبریم و روز شماری ۴۰روزمون رو شروع می کنیم . ۶هفتست اومدیم گرگان ولی شانس ما سیم تلفن مشکل داره و ما هنوز تلفن و نت نداریم . الانم خونه مامانم هستم و با گوشی بابا که نت داره اومدم بگم ما خوبیم و به همتون هم سر زدیم ولی با گوشی نظر دادن خیلی سخته همتون و نی نی های نازتون رو دوست داریم. مامانی جون گل پسرت مبارک ... مامان مینای عزیز فرشته کوچولوت مبارک ان شالله به سلامتی به دنیا بیاد و لحظه هاتو غرق شادی کنه. مامان علی جون ان شالله زودی حال و روزتون خوب بشه و علی اقا بهتر شیر بخوره ... ۶مهر من وبابایی زینب خانوم و دیدیم و بابایی برا دخترش کلی ذوق ک...
1 آبان 1393

19 - اخرین پست تو شهر امام خوبی ها ...

سلام دختر ماهم ... خوبی زینب خانومم؟ ماشالله خانومی شدی برا خودتا ... اینو از ضربه های قشنگت می فهمم ... اخه مامان جوری میزنی که شکمم تکون میخوره البته خیلی واضح نیستا ولی دقت کنی فهمیده میشه فدای دست و پای خوشگلت بشم ... مامانی ما داریم خونمون رو عوض میکنیم یعنی شهرمون رو ... عزیزم ببخش اگه این روزا خستت میکنم البته من زیاد کاری نمیکنما طفلی دایی همه کارا رو میکنه ان شالله براش جبران کنیم ... بابایی هم که نیست کمک کنه ... خلاصه عزیزم من فقط به دایی میگم این کار و کن اون کار وکن ولی نمیدونی برا همین کار چقدر خسته میشم ... بعدش سه ساعتی میخوابم ... عزیز دلم شب پنجشنبه که مامان و بابام نبودن و من و دایی و خاله تنها بودیم شم...
1 شهريور 1393

18 - یه بابای شیطون ناقلا

سلام دخترکم خوبی فدات شم؟ عزیزم چهارشنبه مامان و بابا و داداشم رفتن باغ و من و خاله نرفتیم و خاله رفت خونه دایی و منم رفتم خونه خاله ... شب پنجشنبه به بابابیی اس دادم که در چه حالی گفت خوابیدم منم گفتم شب خوش ناراحت شدم که بهم اس نداده اخه همیشه قبل خوابش اس میده و با هم حرف میزنیم ... هیچی دیگه خوابیدیم و صبح اس دادیم صبح بخیر چیکار میکنی کجایی گفت تو لباسامم زیر باد کولر ... گفتم در چ حالی گفت زندگی دیگه مامانی خون خونم و میخورد .. خلاصه به رو خودم نیاوردم که ناراحت شدم که بابایی زنگ زد که بیست دقیقه دیگه برو دم در بابا میاد دنبالت کارت داره ... این که بابابزرگت کارم داشته باشه چیز عجیبی نیست اخه ما زیاد با هم حرف میزنیم ولی این...
27 مرداد 1393

17 - دلتنگی

سلام دختر کوچولوی مامان خوبی ؟ قربونت بشم که با هر لگدت دلمو میبری وروجک ولی خیلی بلایی هاااا ... امروز از صبح دارم هی نازتو میکشم که مامانی پاشو یه لگدی چیزی ... انگار با دیوار حرف میزنم همین که بابا اس داد دخترمون چطوره چنان به جنب و جوش افتادی که نگووووو ... حالا شما دنیا بیا منم بلدم برات ناز کنم ... خودت شروع کردیا یادت باشه ... یه چیزی رو باید الان با هم به توافق برسیم ... ببین نه من جای تو رو برای بابا میگیرم نه تو جای من و ... پس اینقد برا بابا خودشیرینی نکن من حسودیم میشه خب ... من عشق اول باباتما یادت باشه ... اوووووووووو خانوم چه لگدایی میزنی نازاحت شدی؟ همسر مهربون من که بابای شما میشن بر حسب تصادف یه هفتس ک...
21 مرداد 1393

16 - تولدت مبارک بابایی مهربووووون

سلام دختر مامان خوبی ؟ ببخشید عسلم که برات ننوشتم اخه مامانی داره برات لباس می بافه و سرش حسابی شلوغهههههه ... هفته پیش یه پیرهن نازت تموم شد و خیلی جیگر شده کی میای تنت کنی عشقممممم وقتی اون تموم شد بلافاصله برات یه شنل رو شروع کردم برای عیدت دخترم ... قرار بود پوست پیازی بشه ولی نخم کم بود کرمم قاطیش کردم نصف بیشترش رو بافتم دخترم ... ان شالله نخ بمونه پاپوش و تل هم برات درست کنم جیگرم .. مامانی من تو سه جا برای شما می نویسم ... یکی توی دفترم که من عاشق نوشتن تو دفترم و این مدت که نت نیومدم اون تو می نوشتم برات ... یکی توی کامپیوتر که با عکسای خودمون هست و یکی هم اینجا برای همین شاید یه سری اتفاقات از دستم در بره و اینجا نن...
13 مرداد 1393

15 - صحبتی با جگر گوشم ...

سلام عزیز دلم خوبی مامانی؟ این روز و شبایی که گذشت خیلی خاص بودن مامان ... حتما خودت فهمیدی وروجک ... شبای قدر بود و من امسال علاوه بر سرنوشت خودم احساس می کردم سرنوشت یه نفر دیگه هم توی دست منه ... یه نفر که وجودش من و یه ادم دیگه کرده ... یه نقش جدید و پر اهمیت و جذاب به زندگیم اضافه کرده و به من نام زیبای مادر رو هدیه داده ... تمام این سه شب برای سرنوشت قشنگت دعا کردم ... برای خوب بودنت ... سالم بودنت ... صالح بودنت ... زینبی بزرگ شدنت ... تمام این سه شب به همه ی 14 معصوم سفارشت کردم و چقدررررررررر خوشحالم که این اسم قشنگ و برات انتخاب کردم ... اسمی که تو این سه شب هر وقت به بفاطمه قران به سر رسیدم به بانو گفتم مادر ... اسم دخترم هم...
31 تير 1393

14 - این روزای قشنگ

سلام عسلم خوبی زینب مامان ؟ الهی فدات بشم گل دخملم .... مامانی امروز تولد امام حسن مجتبی (ع) دومین امام ماست ... برادر بزرگ حضرت زینب (س)...عیدت مبارک دخملی گلم ... جونم برات بگه که ما سه روز کاری رو پشت سر گذاشتیم ... اول از پنجشنبه بگم که مامان افطاری داشت و خودش رفته بود نیشابور و من احساس کردم باید یکم کمکش کنم و خونه رو براش مرتب کردم تا خودش اومد خیلی خوشحال شد و منم خوشحال شدم که مامانو خوشحال کردم ... بعدشم سفره رو انداختم و دیگه تا اخر شب کاری نکردم راستی عشق مامان برای وجود شما گل دخترم شیرینی خریدیم و به همه دادیم و گفتیم اسم قشنگت زینب شده عسلم ... جمعه هم بابایی خانوادشو دعوت کرد و ما هم خونه رو مرتب کردیم و غذا...
22 تير 1393

13 - یه بابای مهربوووووووووووون

سلام گل دخترم مونسم خوبی؟ زینب مامان معنی اسمت میدونی چیه؟ زینب یعنی زینت پدر و اسم فرزند حضرت زهرا و حضرت علی هست ... مامان جون ان شالله اسمت رو دوست داشته باشی و زینبی باشی ... و جوری بزرگ بشی که من و پدرت بهت افتخار کنیم و زینت هر دومون باشی نفسم .. من معنی اسمتو خیلی دوست دارممممممممممم ... عزیز دلم میدونی چرا عنوان پستت این شده ؟؟؟ اخه مامانی بابایی مهربون دیشب ما دو تا رو سوپ ریزمون کرد فدات شم . دیشب خونه مامان داشتم تخمه میشکستم که بابایی صدام کرد تازه اومده بود منم اومدم بالا قبل ورود به خونه چشامو گرفت و من فهمیدم باید خودمو برای یه صحنه ی قشنگ اماده کنم ولی اصلا نمیدونستم که بابایی چیکار کردههههههههههههه ؟؟ عسل...
16 تير 1393

12 - دخمل طلا داریم مااااااااااااا

سلام جیگر گوشه ی مامان خوبی؟ عزیز دلم امروز دیگه دلم رو زدم به دریا رفتم سونو تا برای بار 4 نی نی نازمو ببینم ... الهی فدات بشم بزرگتر از قبل بودی دردونم ... خانوم دکتر قشنگ همه جا رو بهم نشون داد و برای اولین بار قلب قشنگت رو دیدم که تند تند میزد ... فدات بشم عزیز دلم ... ان شالله همیشه سالم باشی عسلکم ... مامانی دکتر دست و شکم و سرتو بهم نشون داد دستت رو بالا گرفته بودی عزیزم ... دکتر گفت احتمال خیلی زیاد دختری و چون دکتر قبلی هم همین و گفته بود من فکر میکنم شما قطعی دختری ... عزیزم خیلی خوشحالم که سالمی ... ان شالله به زودی زود تکوناتم حس کنم ... بعد دکتر به بابایی زنگ زدم .. قبل دکتر بهش گفتم بهت نمیگم بچم چیه...
14 تير 1393

11- یه همبازی دیگه هوراااااااااا

سلام دردونه ی بی دندون مامان خوبی فدات شم ... ببخشید دو روز بهت گرسنگی دادم ... خیلی دوست داشتم روزه بگیرم ولی چون روزا خیلی طولانیه دکتر گفت نگیرم ... ما هم از فردا به جمع روزه خورا اضافه می شیم بعلههههههههههههه جونم برات بگه که ما مهمون خاص خداییم .. هم افطار میخوریم هم ناهار شام ... دکتر گفته باید 5 وعده غذا بخوریم تا کاهش وزنم جبران بشه و برای 2 هفته دیگه دوباره بریم کنترل ... عشق مامان از امروز مولتی ویتامین و کلسیم هم به اهن و فولیک اسید اضافه میشه تا شما کمبودی نداشته باشی خدای نکرده ... دیگه اینکه دو هفته دیگه میرم سونو تا برای بار چهارم شما رو زیارت کنم و اگه صلاح میدونی به ما بگی گل دختری یا گل پسر جواب غ...
8 تير 1393