17 - دلتنگی
سلام دختر کوچولوی مامان خوبی ؟
قربونت بشم که با هر لگدت دلمو میبری وروجک ولی خیلی بلایی هاااا...
امروز از صبح دارم هی نازتو میکشم که مامانی پاشو یه لگدی چیزی ... انگار با دیوار حرف میزنم همین که بابا اس داد دخترمون چطوره چنان به جنب و جوش افتادی که نگووووو...
حالا شما دنیا بیا منم بلدم برات ناز کنم ... خودت شروع کردیا یادت باشه ... یه چیزی رو باید الان با هم به توافق برسیم ... ببین نه من جای تو رو برای بابا میگیرم نه تو جای من و ... پس اینقد برا بابا خودشیرینی نکن من حسودیم میشه خب... من عشق اول باباتما یادت باشه ... اوووووووووو خانوم چه لگدایی میزنی نازاحت شدی؟
همسر مهربون من که بابای شما میشن بر حسب تصادف یه هفتس که پیشمون نیست و این یه هفته چقد دیر گذشت به من ... و فکر این که تا سه هفته دیگه شاید نبینمش کلافم میکنه ...
دخترم میدونم تو هم دلت برای بابایی تنگ شده این و از همین تکونات میفهمم دخترم ... وقتی بابایی اس میده یا به بابایی فکر میکنم شما هم سریع عکس العمل نشون میدی ... فکر کنم به شدت بابایی باشی . چند شب پیش بابایی خواب شما رو دیده بود که کلی با هم بازی میکردید و از سروکول بابایی بالا میرفتی چنان با هیجان تعریف میکرد دلم اب شد دخترم ... بابایی گفت خیلی خواب لذت بخشی بوده ... خوب دلبری میکنیا ...
زیاد میلی به نت اومدن ندارم . یعنی وقتش و ندارم دخترم ... کمتر از یه ماهه دیگه باید اسباب اثاثیمونو بندازیم رو کولمون و کوچ کنیم به سمت سرنوشتی که خدا داره برامون رقم میزنه ... و الان من توی خونه ای هستم که وسطش کلی کارتون ریخته تا وسایل یکی یکی جمع بشن تا وقتی بابایی میاد کارا کمتر مونده باشن ... به جمع کردن وسایل بافتنی هم اضافه کن ... من تا سه هفته دیگه پیش مامانم و باید تو این سه هفته برای شما لباس ببافم تازه بماند که یه لباس برای خودم سر انداختم و وقتی رفته بودم برات کاموا بخرم یهو دلم خواست برای بابایی هم ببافم .. و الان مشغول ژاکت باباییم تا برای 1 ابان که سالگرد ازدواجمونه بهش بدم ...
دوربینمون رو بابای بابا برده برامون درست کنه وقتی اومد برات عکس لباسایی که بافتم رو میذارم ... تا الان یه شنل برات بافتم یه پیرهن یه سرهمی یه ژاکت که این سه تا کامواشون شبیه همه و از همین کاموا برات کلاه و پاپوشم میخوام ببافم . یه ژاکت و شلوارم برای دو سالگیت بافتم که اولین کارم بود و کاموای خوبی نخریدم و به درد مهمونی نمیخوره ولی خیل گرمه عسلم .. مامانمم برای شما یه پتو دورپیچ شروع کرده که لیمویی هست و یه دامن که لیمویی نارنجی هست و قراره جلیقه هم داشته باشه ... مناسب دو سالگیت عسلم... یه مقدار پارچه هم خریدیم که برات لباس درست کنیم تشک بازیت هم هست که دیشب یک چهارم کاراشو کردم و خسته شدم ... کلی کار دارم دخترممممممممم
بابایی نیست و من انگیره ای برای مرتب کردن خونه ندارم ... الان وسط یه شهر شامم ...
دعا کن خونه ی خوبی گیرمون بیاد که راحت باشیم توش ...
راستی یه خبر جدید برات دارم اگه گفتی چیه؟؟؟؟؟؟
بعلههههههههههههههههههههه یه نی نی جدید دیگه ... هورااااااااااا
نی نی پسرعمه مامان ... الان تو هفته 8 به سر میبره ان شالله همه نی نی ها سالم دنیا بیان و مامان باباهاشون رو خوشحال کنن ... امین
دخترم من وبابایی عاشقتیمممممممممممممم