زینب جونزینب جون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
هم نفس شدنمونهم نفس شدنمون، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 7 سال و 11 روز سن داره

مادرانه های من برای فرزندانم ...

41- خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی تو ...

فرشته ی مامان سلام ... این روزایی که نزدیک تولدت بود رو با خاطرات سال پیش زندگی کردم ... انتظار دوست داشتنی برای دیدن روی ماهت دختر گلم ... بارها توی ذهنم تا اتاق درد رفتم ولی این بار به جای درد فقط عشق بود و عشق ... چندین بار توی این چند روز لحظه ی اول رو به رو شدن باهات رو به تصویر کشیدم و هر بار بیشتر از بار قبل عاشقت شدم ... عاشق دختر کوچولوی گرسنه ای که چشماشو بسته بود و گریه می کرد ... گریه هات هنوز توی گوشم هست .. چقدر منتظر این لحظه بودم صدای گریه ای که نوید میداد فرشته ی من زمینی شد ... اولین تماسمون و حس گرمای بدنت که حرارت عشق من و بابات رو بیشتر کرده هنوز برام ملموسه ...  کوچولوی دوست داشتنی من یک سال با ...
16 آذر 1394

40 - یه قدم کوچولو

عزیز دل مامان سلام ... اومدم تغییراتت رو بنویسم ... ببخشید که دیر میام  ... شما هنوز دو دندونه هستی ولی لثه ی بالاییت حسابی قلمبه شده و نوید یه مروارید سفید خوشگل رو میده .. روابط اجتماعیت عالیه ... هر کی از در وارد میشه سلام میکنی ... هر دری حتی در دستشویی .. بهت چیزی میدیم تشکر میکنی به شیوه خودت ... به ما چیزی میدی هم به شیوه ی خودت بفرمایید میگی من عاشقتمممممممم اذان که میگن الله اکبر میکنی میری سمت جانمازا ... تو خواب همش غلت میزنی و دمر میخوابی .... اگه سیر باشی با کسی کار نداری و بازی میکنی ... حسابی شلوغی میکنی ... همش در حال به به کردن یا ددددده گفتنی ... گوشی من و برمیداری و یه ربع با عکس باباییت حال می...
5 آذر 1394

39 -دنیای این روزا من

فرشته آسمانی من سلام ...10 ماه و 4 روزه که فضای خونمون رو با وجودت عطرآگین کردی دختر 3 کیلو و 720 گرمی من الان حدود 9 کیلو و نیم وزن داره و قد 52 سانتی داره به 76 نزدیک میشه ...لباسا یکی یکی کوچیکه میشن و جاشون رو به لباسای یه سایز بزرگتر میدن بابا به آب ابر ما کلماتی که میگی و معنا داره و اگه کلمه ای که بی معنی وقتی خوشحالی برای خودت میخونی  دست میزنی میرقصی بای بای میکنی دکی میکنی فرار میکنی هر کی از در بره بیرون دوست داری باهاش بری هر کی در حال خورده به سمتش حمله میکنی عاشق خاله کوچولوی .... خاله پارک میبره شما رو و تاب بازی و سرسره بازی میکنی عاشق میوه هستی و از غذا ها اش و آبگوشت و کشک رو خیلی دوست داری تقریبا 13 ساعت در ...
21 مهر 1394

38_ یواش یواش و بی صدا، شدم قاطی کباب خورا

انار دونه دونه  دختری دارم دردونه قشنگ و مهربونه انار دونه دونه  سه چهار روزه که زینب گرفتار دندونه انار دونه دونه توی دهان زینب یه گل زده جوونه گل چیه مرواریده مثل طلا سفیده سلام دختر قشنگم ببخشید که دیر اومدم ماشاالله اونقد شیطون شدی که همش باید بدویم دنبالت ... امروز حسابی خستم و پام درد میکنه شما خودت خسته نمیشی مامان؟ دیروز داشتم شیرت میدادم متوجه دندون قشنگت شدم ... سه چهار ماهه منتظرم ... بالاخره مرواریدت خود نمایی کرد. الهی بمیرم برات خیلی درد داری دیشب تا صبح ناله کردی فکر کنم دندون بعدی تو راهه امشب از خدا برات یه شب آروم آرزو میکنم گل من دو ماهی هست که چهار دست و پا میری یه ماهم هست که از پله ...
20 شهريور 1394

37-دس دسی صداش میاد

سلام عزیز دردونه ی مامان  عزیز دلم شما الان 9 روزه وارد 8 امین ماه زندگیت شدی .... ما حدود سه هفته که مشهدیم و برای همین نتونستم شما گل دختر رو بهداشت ببرم ببخش عزیزم... دختر نازم 21 تیر 91برای من و بابا ی روز خاص بود ... جشن عقد ما توی این روز برگزار شد . اما امسال 21 تیر 94 زیبایی این روز برای ما دو چندان شد وقتی شما با صدای قشنگت بابا رو صدا کردی ....  هر وقت بابا میگی بابایی برات ضعف میکنه قند عسلم و منم حسودی میشه که چرا مامان نمیگی. دوست دارم بچلونمت  از بس خوردنی میشی مامانی هر وقت مامان گفتن رو یاد بگیری درسته قورتت میدم عاشقتمممممممم حدودا سه هفته که موهای نازت رو کوتاه کردیم دلم برای موهات تنگ شده ان شالله زو...
26 تير 1394

36- اندر احوالات 6 ماهگی

سلام گل دخترم ااز اون روزی که از مشهد برگشتیم شما خیلی شیطون تر شدی فدات شم.. جیغ میزنی اه  اه میکنی تا رو زمین میذارم دمر میکنی تو حالت دمر دور خودت می چرخی چند بار غلت می زنی ...عروسکاتو میگیری دستت و پرتشون می کنی باز میخوای بگیری عزیزم این روزا صبح ساعتای 9 بیدار میشی برات شیره ی بادوم یا حریره یا سرلاک و بادوم درست می کنم و شما هم میخوری ...بعد پوشک رو عوض می کنم و بدنت رو روغن مالی می کنم و ماساژ می دم و ورزش میکنی و باز میخوابونمت....یک ساعتی میخوابی و بعد که بیدار میشی با هم بازی می کنیم سوپ برات درست میکنم و ساعت 2 بهت میدم. سوپ رو با کره خیلی خوب میخوری ... بعد از خواب عصرت برات یا سیب یا هویج یا کدو پوره میکنم و آخر شب هم...
23 خرداد 1394

35 _ السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا. ...

سلام دختر قشنگم  الان که دارم برات می نویسم شما کنار من خوابیدی و شیر میخوری و تا یک ساعت دیگه به یاری خدا عازم مشهدیم... از یکشنبه ساکن خونه جدید شدیم ... روز دوشنبه آقاجان از تهران اومدن و دوران پادشاهی شما شروع شد... آقاجان بی نهایت بچه دوسته و به شما میگه دختر بابا، مامان گاها حسودی میکنه ... شما وقتی آقاجان هست بیشتر اوقات بغل آقاجان هستی سفره که پهن میشه شما هم کنار سفره ای و آقاجان بهت غذا میده و چون خودش دکتره مامانت نمیتونه اعتراض کنه.. از سه شنبه بابایی برات سرلاک  خریده که در روز یک بار بهت میدم .و از چهارشنبه شما بعضی وقتا به مدت خیلی کم داخل روروئک گذاشته میشی ، الان قشنگ یاد گرفتی راه بری، راستی دو سه روزی ه...
26 ارديبهشت 1394

34 - از تولد تا 3 ماهگی در قاب تصویر

الوعده وفا سلام ما اومدیم با روایت تصویری تا 3 ماهگی عشقم     17آذر.ساعت3 بعد از ظهر . مامان جون، مادر جون، بابایی ،دایی وخاله اومدن  دیدنمون بابایی یه گل طبیعی قشنگ برام آورد ... بعد از ساعت ملاقات بابایی که دلش برا ما تنگ شده بود اجازه گرفت و ما رو ترخیص کرد.     هفته ی اول و زردی که مهمان نا خوانده خونمون بود. اولین بیرون رفتن خانوم طلا . رفتیم بندر ترکمن بازارچه ساحلی .با لباس مامان باف هفته ی دوم و آکنه های نوزادی   خوابای خوب ببینی عشقم  آفتاب گرفتن خورشیدم فدای صورت نازت حمام چهل روزگی گوشواره طرح گل که عمه بابا خریدن بقیه هم...
19 ارديبهشت 1394

33 - شعر کودکانه

سلام زینب طلا  مامانی همونطور که فهمیدی مامانت عاشق  شعر خوندنه و به لطف خاله کوچولو شعرای زیادی بلده خدا رو شکر ... تصمیم گرفتم شعرایی که برات میخونم رو اینجا ثبت کنم که بعدها بخونی و فراموش نکنی و شاید به درد کسی هم بخوره ..... این شعر و هر وقت میریم حمام برات میخونم و شما هم آوازش میخونی و کیف میکنی ...     کوچولوی خونه / اینو میدونه/موقع دوش گرفتن / نگیره بهونه     با لیف و صابون /فقط همینه/ رعایت بهداشت عزیزم/دستور دینه     میری زیر دوش/بشور سر و گوش / همه میگن تمیز شدی /کوچولوی باهوش   کوچولوی ریزه / ریزه ی میزه / نمیگه که شامپو نزنین / چشام میسوزه ...
18 ارديبهشت 1394