37-دس دسی صداش میاد
سلام عزیز دردونه ی مامان
عزیز دلم شما الان 9 روزه وارد 8 امین ماه زندگیت شدی .... ما حدود سه هفته که مشهدیم و برای همین نتونستم شما گل دختر رو بهداشت ببرم ببخش عزیزم...
دختر نازم 21 تیر 91برای من و بابا ی روز خاص بود ... جشن عقد ما توی این روز برگزار شد . اما امسال 21 تیر 94 زیبایی این روز برای ما دو چندان شد وقتی شما با صدای قشنگت بابا رو صدا کردی ....
هر وقت بابا میگی بابایی برات ضعف میکنه قند عسلم و منم حسودی میشه که چرا مامان نمیگی. دوست دارم بچلونمت از بس خوردنی میشی مامانی هر وقت مامان گفتن رو یاد بگیری درسته قورتت میدم عاشقتمممممممم
حدودا سه هفته که موهای نازت رو کوتاه کردیم دلم برای موهات تنگ شده ان شالله زودی در بیاد البته رشد موهات عالیه ماشالله،
دختر نازم قشنگ میشینی ... بازی میکنی مخصوصا با ظروف آشپزخونه .
اشتهات خیلی بهتر شده و انگیزه میدی بهم برای غذا درست کردن
الان مواد سوپت اینا شده : گوشت ، برنج ، عدس، دو لاخ جعفری ، کمی گوجه ، زیره ، کدو ، هویج ، سیب زمینی و روغن زیتون ... گوشت بشه به تن نازت
ماست موسیر هم دوست داری گاهی سیب زمینی برنج و ماست بهت میدم
شیر خرما و پسته میان وعده ی جدید شماست
توی فرنی هم خرما و پسته میزنم بیشتر دوست داری...
دعوا کردن رو یاد گرفتی با اینکه هیچ کس جلوی شما دعوا نکرده .... ولی خوب از پس همه ب میای
خاله ی بابا محکم بوست کرد ناراحت شدی و دعوا کردی ، لباتون ی مدل نازی میکنی و دستتو ب حالت زدن میاری پایین و عمه میگی عاشق حرکاتتم
دو قدم چهاردست پا میری .سینه خیز جلو عقب میری و می چرخی . دوست داری دستتو بگیریم و شما راه بری . شنا میری
بازی کردن رو خیلی دوست داری
من و بابایی عاشقتیمممممممم