41- خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی تو ...
فرشته ی مامان سلام ...
این روزایی که نزدیک تولدت بود رو با خاطرات سال پیش زندگی کردم ... انتظار دوست داشتنی برای دیدن روی ماهت دختر گلم ...
بارها توی ذهنم تا اتاق درد رفتم ولی این بار به جای درد فقط عشق بود و عشق ...
چندین بار توی این چند روز لحظه ی اول رو به رو شدن باهات رو به تصویر کشیدم و هر بار بیشتر از بار قبل عاشقت شدم ... عاشق دختر کوچولوی گرسنه ای که چشماشو بسته بود و گریه می کرد ... گریه هات هنوز توی گوشم هست .. چقدر منتظر این لحظه بودم صدای گریه ای که نوید میداد فرشته ی من زمینی شد ... اولین تماسمون و حس گرمای بدنت که حرارت عشق من و بابات رو بیشتر کرده هنوز برام ملموسه ...
کوچولوی دوست داشتنی من یک سال با عشق کنارت زندگی کردیم و این لحظات خوب رو مدیون وجود نازنینت هستیم ...
وقتی این روزا دستم رو میگیری و نوازش میکنی ... دستم رو تو دستای مهربونت جا میدی و با خنده نگاهم میکنی ... وقتی دردت میگیره و اولین کلمه ای که میگی ماما است ... میفهمم مادر شدن حس نابیه که هیچ حسی جای اون رو نمیگیره ... دستم رو که میذارم روی نبضت و حسش میکنم هزاران بار خدا رو شکر میکنم که نبض زندگیمون شدی ...
زینب یک ساله ی من .... برات دعا میکنم این حس زیبا رو تجربه کنی ...
سال پیش وقتی دادنت دست من و به من گفتند تو مادر این کوچولوی گرسنه ای هول شدم ... من یه مادر بی تجربه بودم که نمیدونستم چطور باید دخترکم رو اروم کنم ... من همیشه عاشق کوچولوها بودم ولی تو یه چیز دیگه ای ... تو هدیه خدایی برای من ... تا اخر عمرم بخاطر این همه احساس قشنگی که به من دادی ازت سپاسگذارم. ..
ممنونم که من رو برای مادری خودت انتخاب کردی عروسک نازنینم ...
سالروز مادرشدنم مبارک ... تولدت رو 27 برگزار میکنم ان شالله و عکساش رو در پست بعدی خواهم گذاشت به شرط حیات ..
من و بابایی عاشقتیییییییییییم