زینب جونزینب جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
هم نفس شدنمونهم نفس شدنمون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 7 سال و 29 روز سن داره

مادرانه های من برای فرزندانم ...

36- اندر احوالات 6 ماهگی

سلام گل دخترم ااز اون روزی که از مشهد برگشتیم شما خیلی شیطون تر شدی فدات شم.. جیغ میزنی اه  اه میکنی تا رو زمین میذارم دمر میکنی تو حالت دمر دور خودت می چرخی چند بار غلت می زنی ...عروسکاتو میگیری دستت و پرتشون می کنی باز میخوای بگیری عزیزم این روزا صبح ساعتای 9 بیدار میشی برات شیره ی بادوم یا حریره یا سرلاک و بادوم درست می کنم و شما هم میخوری ...بعد پوشک رو عوض می کنم و بدنت رو روغن مالی می کنم و ماساژ می دم و ورزش میکنی و باز میخوابونمت....یک ساعتی میخوابی و بعد که بیدار میشی با هم بازی می کنیم سوپ برات درست میکنم و ساعت 2 بهت میدم. سوپ رو با کره خیلی خوب میخوری ... بعد از خواب عصرت برات یا سیب یا هویج یا کدو پوره میکنم و آخر شب هم...
23 خرداد 1394

35 _ السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا. ...

سلام دختر قشنگم  الان که دارم برات می نویسم شما کنار من خوابیدی و شیر میخوری و تا یک ساعت دیگه به یاری خدا عازم مشهدیم... از یکشنبه ساکن خونه جدید شدیم ... روز دوشنبه آقاجان از تهران اومدن و دوران پادشاهی شما شروع شد... آقاجان بی نهایت بچه دوسته و به شما میگه دختر بابا، مامان گاها حسودی میکنه ... شما وقتی آقاجان هست بیشتر اوقات بغل آقاجان هستی سفره که پهن میشه شما هم کنار سفره ای و آقاجان بهت غذا میده و چون خودش دکتره مامانت نمیتونه اعتراض کنه.. از سه شنبه بابایی برات سرلاک  خریده که در روز یک بار بهت میدم .و از چهارشنبه شما بعضی وقتا به مدت خیلی کم داخل روروئک گذاشته میشی ، الان قشنگ یاد گرفتی راه بری، راستی دو سه روزی ه...
26 ارديبهشت 1394

34 - از تولد تا 3 ماهگی در قاب تصویر

الوعده وفا سلام ما اومدیم با روایت تصویری تا 3 ماهگی عشقم     17آذر.ساعت3 بعد از ظهر . مامان جون، مادر جون، بابایی ،دایی وخاله اومدن  دیدنمون بابایی یه گل طبیعی قشنگ برام آورد ... بعد از ساعت ملاقات بابایی که دلش برا ما تنگ شده بود اجازه گرفت و ما رو ترخیص کرد.     هفته ی اول و زردی که مهمان نا خوانده خونمون بود. اولین بیرون رفتن خانوم طلا . رفتیم بندر ترکمن بازارچه ساحلی .با لباس مامان باف هفته ی دوم و آکنه های نوزادی   خوابای خوب ببینی عشقم  آفتاب گرفتن خورشیدم فدای صورت نازت حمام چهل روزگی گوشواره طرح گل که عمه بابا خریدن بقیه هم...
19 ارديبهشت 1394

33 - شعر کودکانه

سلام زینب طلا  مامانی همونطور که فهمیدی مامانت عاشق  شعر خوندنه و به لطف خاله کوچولو شعرای زیادی بلده خدا رو شکر ... تصمیم گرفتم شعرایی که برات میخونم رو اینجا ثبت کنم که بعدها بخونی و فراموش نکنی و شاید به درد کسی هم بخوره ..... این شعر و هر وقت میریم حمام برات میخونم و شما هم آوازش میخونی و کیف میکنی ...     کوچولوی خونه / اینو میدونه/موقع دوش گرفتن / نگیره بهونه     با لیف و صابون /فقط همینه/ رعایت بهداشت عزیزم/دستور دینه     میری زیر دوش/بشور سر و گوش / همه میگن تمیز شدی /کوچولوی باهوش   کوچولوی ریزه / ریزه ی میزه / نمیگه که شامپو نزنین / چشام میسوزه ...
18 ارديبهشت 1394

32 - 5 ماهگیت مبارک ستاره ی آسمونم

سلام اول از همه یه عذرخواهی بابت تاخیر تو عکس گذاشتن. دو شبه دارم تلاش میکنم با تبلت عکس بذارم موفق نشدم نمیدونم چطور باید حجمش و کم کنم . درگیر اسباب کشیم جابجا که شدیم با کامپیوتر درست میکنم ان شاالله ... وروجک خونه ی ما اونقدر شیرین شده که دوست داری درسته بخوریش.عزیز دلم جمعه 11 اردیبهشت مامانی موهای نازتو کوتاه کرد البته چون زیاد تکون خوردی ی مقدارش موند که دوشنبه کوتاه کرد ولی ترسید خط بگیره از بس وروجک شدی... سه شنبه و چهارشنبه بهت سیب دادم البته دو روز قبلش هم میدادم ولی خیلی کم ..این دو روز بیشتر دادم ولی چون دیدم شيرمو خوب نمیخوری امروز ندادم ولی با آقاجان که صحبت کردم گفتن اگه شب خوب شیر میخوری تو روز بهت سیب و هریره و لعاب ب...
17 ارديبهشت 1394

۳۱-جز تو کی میتونه عزیز من باشه

سلام گل دخترم... این روزا همش به روز زایمانم فکر میکنم و حسای قشنگش...اون گیجی خاصش و هیجان دیدن روی ماهت... عجیب دلم تنگ شده ...  پارسال این موقع تازه دو هفته بود از وجودت خبردار بودیم و هی روز شماری میکردیم برا دنیا اومدنت ... و امسال روز شماری میکنیم برای نشستنت, ۴دست و پا,کردنت،راه رفتنت,حرف زدنت, بازی کردنت و.... عزیزم تا بوده همین بوده همیشه دوست داریم زود بگذره و بعد که گذشت ناراحتیم و دلمون تنگ میشه ... خودمونم انگار نمیدونیم  با خودمون چندچندیم ... ولی عزیزم  شما اصلا عجله نکن از تک تک لحظاتت لذت ببر .با عشق زندگی کن...  عزیزم این روزا حسابی شیطون شدی ... برا هر کی ایستاده باشه دست و پا میزنی و با صدا د...
2 ارديبهشت 1394

30-اولین پست امسال

عزیز دردونه ،یکی یدونه،گل گلخونه ،برکت خونه سلاااااام عسل مامان اینآیی که بالا نوشتم جملاتی که اول صبح که بیدار میشی مامانت برات میخونه و شما هم یه لبخند تحویلش میدی و شروع می کنی به صدا درآوردن  گووخخخخخخخخخ،اه،اووو،آآاااااا اینا هم جملاتی که شما اول صبح به مامانت تحویل میدی و تا آخر شب شارژش می کنی از 23اسفند مشهدیم عزیزم ... تو این مدت شما خونه ی عمه ها عموها خاله ها دایی ها و مامان بزرگا رفتی و حدود 300 تومان عیدی گرفتی البته بیشتر عیدی ها لباس بود و حسابی لباس دار شدی.... تو این مدت 3بار رفتیم حرم . 1 بارش رفتیم ضریح زیارت کردیم ...شما تو حرم خیلی دختر خوبی بودی فدات شم...خیلی آروم بودی و با لوستر حرف میزدی. .. شما خیلی...
12 فروردين 1394