زینب جونزینب جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره
هم نفس شدنمونهم نفس شدنمون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 7 سال و 27 روز سن داره

مادرانه های من برای فرزندانم ...

10 - یه مهمونی خیلی بزرگ

1393/4/7 17:44
نویسنده : مامان نی نیا
189 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامانی خوبی فدات شممحبت ...

امیدوارم خوب باشی و برای منم دعا کنی که خوب باشمزیبا ...

عزیزم ما به یه مهمونی بزرگ دعوت شدیمدلغک ... یه مهمونی خیلی خوب که میزبانش خیلی خیلیییییییی مهربونه محبت...

تو این مهمونی خیلیا دعوتن ... خیلی از مامان باباها و نی نی های خوشگل رسیده و نرسیده و توراهیمتنظر ...

همه سعی میکنند از این مهمونی با دستای پر بیاند بیرون فرشته... انشالله که دستای من و شما هم اخر مهمونی پر پر باشه عزیز دلم متنظر...

ما امروز رفتیم پیشواز این مهمونی بزرگ ... یه کوچولو بفهمی نفهمی الان داره گرسنم میشه ولی خدا رو شکر برای روز اول خیلی خوب بود اخه میدونی فدات شم سحری هم نتونستم خوب بخورمسبزخجالت و فکر میکردم نتونم تا ظهر دووم بیارم چشمک...تازه امروز هوا فوق العاده گرمه ولی مامانی خدا با ماستجشن ...

باید با مامانی بیشتر همکاری کنی تا سحرا بتونم بهتر بخورم بی حوصله... مامانی روز و شبمون این ماه عوض میشه اخه ما باید شبا همش بخوریییییییییییییم خوشمزهو روزا بخوابیمخواب آلود که کمتر فشار بیاد بهمون خندونک...

برای همین این ماه بهترین موقعه برای چله های شبانهآرام ... مثل چله نماز شبمتفکر... اگه توفیقشو خدا بهمون بده خیلی خوب میشه متنظر... انشالله که همینطورهزیبا ... این ماه رو بتونیم هر شبش نماز بخونیم ده روز بعدش هم انشالله میتونیم من مطمئنمعینک ...

مامان تصمیم گرفتم به جای روزی یه جز تو این ماه عزیز که ماه قرانه روزی دو جز بخونیم انشالله متنظر..ما تا الان دو بار قران و ختم کردیم و الان وسطای ختم سومیم اینا همش به خاطر شماست اگه نه مامانی کی لایق همچین چیزای بودهسکوت ...

تازه داشتم شروع میکردم به غذا درست کردن که با شروع این مهمونی خدا ما هم دوباره مهمون مامان شدیم جشنو سحر و افطار خونه مامانیم خجالت... فکر کردم که برا اینکه بهشون فشار نیاد تقسیم کنیم یه روزایی بریم خونه مامان بابایی تا اونا هم مزه مادربزرگ شدن رو بچشن نه مامانی؟ شیطان

راستی عشقم مامانی داره وزن اضافه میکنه و نمیدونی چقدر خوشحاله بابت این موضوع اخه غیر از ماه اول که اضافه کردم بعدش به خاطر ویار افتادم تو کم کردنغمگین و 3 کیلو کم کردم و هنوز نتونستم جبران کنم ولی بهترمممممم الحمدلله زبان...

خدارو شکر که بهترین وقت شما اومدی تو دلم و من تو سه ماهه دومم و میتونم در صورتی که ضعف نکنم روزه هامو بگیرم و به شما ضرری نمی رسه بغل... خدایا شکرت...

سال دیگه هم این موقع شما غذا خور میشی و ان شالله با مامان همکاری میکنی تا مامان بتونه حداکثر روزایی که میتونه رو روزه بگیرهمتنظر ... اخه مامانی هر چی بمونه دیگه گرفتنش کار حضرت فیلهخجالت ...

برای همه دعا کن شما که پیش خدایی ... برای همه ی مامانای چشم به راه ... برای همه ی نی نی های تو راهی ... برای همه ی خاله های منتظر ... برای همه و همه ... همه مریضا ... همه جوونا ... برای همه دعا کن که تحت هر شرایطی حال دل مهربونشون خوب باشهمتنظر .... امین ...

عزیز دلم من وبابایی عاشقتیمممممممممممممممممممحبت

 

 

پسندها (4)

نظرات (3)

مامان علی
7 تیر 93 20:53
منم امسال نمیتونم بگیرم...التماس دعا...
مامان نی نیا
پاسخ
محتاجیم به دعا خاله جون انشالله سالم و سلامت باشید
مامان فاطمه
7 تیر 93 21:15
التماس دعا گلم منو پسمليو يادت نره خوش به سعادتتون . كاش منم ميتونستم روزه بگيرم مراقب خودتو تو دليت هم باشي كه فشار نياد بهتون
مامان نی نیا
پاسخ
چشم خاله مهربون ... انشالله شما طور دیگه ای دست پر برگردید
مامان مینا
8 تیر 93 11:47
التماس دعا مامانی. اگه لایق باشم براتون دعا میکنم وان شالله که مستجاب میشه. خیلی مواظب خودت باش وخوب به خودت برس عزیزم تا نی نی هم اذیت نشه. مرسی بابت همه همدلی و مهربونیت.
مامان نی نیا
پاسخ
محتاجیم به دعا خاله جون