زینب جونزینب جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره
هم نفس شدنمونهم نفس شدنمون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 7 سال و 27 روز سن داره

مادرانه های من برای فرزندانم ...

7 - یه پست خوشمزه

1393/3/17 16:10
نویسنده : مامان نی نیا
204 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم خوبی؟ بوس

ان شالله که خوبی و جات راحته عزیزمچشمک...

عشق مامانی ویار مامان در حال ته کشیدنه و من از این بابت خیلی خوشحالمجشن ... ان شاالله کم کم غذاهای خوب خوب میخوریم بدون این که حالمون بد شه ... دعا کن مامانیمتنظر...

خدا رو شکر که میوه میتونیم بخوریم و هر چیم که هوس میکنیم سریعا مهیا میشه الحمدللهخوشمزه...

یه ماه پیش خواب دیدم که یه هلوی ابدار خوشمزه دارم میخورم اونقد هوسم کرد همین الانم دوباره دلم خواست خوشمزه...

دیروز که خونه مامان بابایی بودیم مامان جون ازم پرسید چیزی هوس نمیکنی ؟ گفتم نه فقط یه هلو تو خواب دیدم که هنوز نیومده ... گفتن چرا اومده ... عصری میرم میگیرم بخوریدلغک...

ببین از بس تو خونه نشستیم از دنیا عقبیم عزیزم .

خلاصه بعد از ظهری دایی بابایی رو فرستادن رفت برامون هلو خرید دستش درد نکنه چه هلوهایی مامانی...

خیلی خوشمزه و ابدار بود دو تا خوردم و سه تا هم مامان جون دادن اوردم خونه که الان یکیش مونده بعد نوشتن مطلب میرم میخورم خجالت...

 شوهر عمه شما دو هفته ای هست برق گرفتش و دستش در رفته و دوران نقاهتشو طی میکنه . دیروز اونا هم بودن و خان دایی(دایی بابا) براش کمپوت اناناس اورده بود عمه جونم دستش درد نکنه برا ما یه ظرف اناناس داد و خوردیم خلاصه دیروز بخور بخور داشتیم خوشمزه...

توت سیاهم جز میوه هایی بود که دیروز خوردیم با هندوانه و گیلاسمحبت ..

گیلاسم خیلی هوس کرده بودم که پنجشنبه که رفتیم خونه عمم قسمت شد و نوش جان کردیمخجالت ...

خلاصه مامانی شما اصلا نگران نباش خدا مراد شکم رو زود می رسونه خندونک....

این روزا هر وقت که دراز میکشم یه تکونایی زیر شمکمم احساس میکنم... از هفته پیش شروع شده ... اوایل خیلی کم بود و الان روز به روز داره بیشتر میشه ... یعنی شمایی عزیز دل مامان؟ محبتبوس

مامانی زودی لگد زدن به مامانی رو شروع کن تا بابایی هم لذت لمس تو رو بچشه عزیزم ... راستش دلم خیلی برای بابایی میسوزه چشمک...  برای ارامش ما همه کار میکنه ... تا میگم چیزی میخوام بدو بدو میره برامون تهیه کنه بوس... میدونم از خیلی چیزا میگذره ... پس مامانی شما هم زود زود یه لگد نثار مامانی کن تا بابایی هم این حس شیرین رو درک کنهبغل ...

من و بابایی عاشقتیم مواظب خودت باشمحبتمحبت...

 

پسندها (5)

نظرات (5)

مامان فاطمه
17 خرداد 93 21:20
به به دهنم اب افتاد نوش جون تو و نيني گولوت باشه عزيزم ديگه تو سه ماهه دوم هستيو ارامش برقرار ميشه از اين سه ماه نهايت استفاده رو ببر عزيزم انشالله نينيتو صحيح و سالم و بموقع بغل بگيري
مامان نی نیا
پاسخ
مرسی عزیزم انشالله تمام مامانای چشم به راه چشمشون به دیدن نی نی سالم روشن بشه
مامان
18 خرداد 93 17:27
سلاااااام عزیزم واقعا پست خوشمزه ای بود فعلا دوره پادشاهی ماست پس حسابی خوش میگذرونیم ایشالله به سلامتی نی نی تون وارد این دنیا میشه و در آغوش گرم پدر و مادر احساس امنیت میکنه انشالله که بدون ویار تا اخرش پادشاهی کنی دوست جونی
مامان
21 خرداد 93 10:41
ممنونم عزیزم از دلگرمی هات. حق با شماست این نگرانی ها فک کنم طبیعی باشه. ایشالله عکس نی نی رو تو وبلاگت بذاری زودتر[ماچ
مامان نی نیا
پاسخ
وای چه دعای قشنگی دلم خواست انشالله برای شما گلم
مامان مژده
21 خرداد 93 16:03
عزيزم ان شاءالله كه به سلامتي ني ني ات بياد تو بغلت و اين ماها رو به سلامتي رد كني
مامان نی نیا
پاسخ
مرسی خانومی
مامان سمیه
22 خرداد 93 14:23
مطمئنن نی نی کوچولوی تو راهی ما با این هم چیزای خوش مزه یه هلوی خوشگل و آبدار میشه . فقط مامانی مواظب باشه نی نی ناز مارو نخوره
مامان نی نیا
پاسخ
قول نمیدم نخورمش