29- اسفندانه

سلام دختر نازم ...

الان که دارم برات می نویسم شما 87 روزه که وارد زندگی مامان و بابا شدی ...

63 روزه بودی که رفتیم مشهد و شما توی 64 امین روز دومین زیارت عمرتون انجام دادی و برای اولین بار با هم رفتیم ضریح و دیدی .خیلی آروم بودی و قشنگ نگاه می کردی 

تقریبا از همون روزا از خودت صدا در میاری و همش دوست داری باهات حرف بزنن ،بی صدا می خندی، تقلا می کنی که بلندت کنیم ...

جدیدا که خیلی بلا شدی و یه وقتایی به گریه میندازی و فقط بغل بابایی ساکت میشی و بعد شروع می کنی آواز خوندن و بابایی هم حسابی قربون صدقت میره. 

شب ساعت 12می خوابی و یه بار 4و یه بار 7 بیدار میشی شیر میخوری و میخوابی ، بعد 1 ساعت بیداری و با هم حرف می زنیم و دوباره میخوابی تا12 و بعد بیدار میشی و با بابایی بازی می کنی و باز میخوای تا 6 بعدش تا 10 بیداری و 10 تا 11 می خوابی و باز بیدار میشی تا 12 . تقریبا این برنامه ثابته . 

شستتو با حالت خاصی میخوری تا گرسنه میشی صدای ملچ ملوچت میره هوا ...

تو محیط غریب  حسابی نا آرامی ... 

خب این تغییرات تو این ماه بود ،راستی نی نی های 93 ای فامیل همه دنیا اومدن

هستی(نوه خاله بابا ) 3 مهر

فاطمه رضوان (دختردایی مامان ) 8 مهر

پریاس(نوه عمه مامان)10 مهر

محمد حسین(نوه عمه مامان ) 21 آبان

امیرعلی(پسرعمو مامان )26 آذر

محمد رضا(نوه عمه مامان )11 بهمن

فاطمه(دختردایی مامان )2 اسفند

یگانه زهرا(نوه عمه مامان )8 اسفند

زهرا(نوه خاله مامان)11 اسفند

من و بابایی عاشقتممممممممممممممممیم